پارسی فیلم

در مناطق دورافتاده شمال هند، زنی به نام سانتوش، که به‌تازگی همسرش را از دست داده است، به‌واسطه یک طرح دولتی، شغل شوهر مرحومش را به‌عنوان یک افسر پلیس به ارث می‌برد. او که قبلاً هرگز تجربه‌ای در نیروی انتظامی نداشته، اکنون با چالش‌های متعددی در محیطی مردسالار و پر از تعصبات سنتی مواجه می‌شود. در همین حین، جسد دختری جوان از طبقه پایین جامعه کشف می‌شود؛ رویدادی که جامعه محلی را شوکه می‌کند. سانتوش، زیر نظر بازرس شارما، مأمور رسیدگی به این پرونده می‌شود. او در مسیر تحقیقات خود، با لایه‌های عمیقی از فساد، تبعیض‌های جنسیتی و تعصبات طبقاتی روبه‌رو می‌شود که کار او را پیچیده‌تر کرده و او را وادار به بازنگری در باورها و ارزش‌های خود می‌نماید. با پیشرفت داستان، سانتوش درمی‌یابد که برای کشف حقیقت و اجرای عدالت، باید با موانع شخصی و حرفه‌ای بسیاری مقابله کند. او با جامعه‌ای مواجه است که در برابر تغییر مقاومت می‌کند و نیروهایی که به هر قیمتی به دنبال حفظ وضعیت موجود هستند.

در سال ۱۹۱۹، در کپنهاگ، شهری که هنوز از زخم‌های جنگ جهانی اول بهبود نیافته است، کارولینه، یک کارگر جوان کارخانه، با چالشی سهمگین روبه‌رو می‌شود. او که باردار است و از سوی معشوق و کارفرمایش رها شده، در جستجوی راهی برای بقا در جامعه‌ای بی‌رحم است. او با داگمار، زنی که یک شیرینی‌فروشی کوچک را اداره می‌کند، آشنا می‌شود؛ اما این فروشگاه پوششی برای یک آژانس پذیرش غیرقانونی است که به زنان در شرایط مشابه کمک می‌کند. داگمار، با شخصیتی کاریزماتیک و مرموز، به کارولینه پناه می‌دهد و پیشنهاد می‌کند که نوزادش را برای پذیرش به خانواده‌ای مناسب بسپارد. کارولینه که چاره‌ای ندارد، این پیشنهاد را می‌پذیرد و به تدریج به دستیار داگمار تبدیل می‌شود. با گذشت زمان، پیوندی پیچیده و وابستگی متقابل بین این دو زن شکل می‌گیرد؛ کارولینه در داگمار شخصیتی مادرانه می‌بیند و داگمار نیز از حضور کارولینه برای پیشبرد کارهایش بهره می‌برد. اما همان‌طور که کارولینه بیشتر در فعالیت‌های داگمار غرق می‌شود، نشانه‌هایی نگران‌کننده و سوالاتی بی‌پاسخ در ذهنش شکل می‌گیرد. رفتارهای عجیب، رازهای پنهان و زمزمه‌هایی از گذشته تاریک داگمار، رابطه‌شان را در هاله‌ای از شک فرو می‌برد.

این درام خانوادگی داستان آنیل سینگ، فروشنده ۲۸ ساله گندم را روایت می‌کند که با همسر، مادر و خواهرش در روستایی در هند زندگی می‌کند. آنیل با شور و شوق در تدارک ازدواج خواهر کوچکش، نِها، با آجای، مردی که قرار است به زودی به عنوان کارمند دولت منصوب شود، است. برای تأمین هزینه‌های جهیزیه، او تصمیم می‌گیرد زمین به ارث رسیده از پدر مرحومش را بفروشد. اما در این مسیر، با چالشی غیرمنتظره مواجه می‌شود؛ زمین مورد نظر درگیر یک دعوای حقوقی با ام‌ال‌ای آمَر سینگ، یک مقام سیاسی قدرتمند، است. آنیل با امید به بازپس‌گیری زمین، به دیدار آمَر سینگ می‌رود و درخواست خود را مطرح می‌کند. در ابتدا، به نظر می‌رسد که این مقام سیاسی با درخواست او موافقت کرده است. اما پس از بازگشت، به‌طور ناگهانی اتفاقی دیگر می‌افتد و او درمی‌یابد که دلالی که در فروش زمین به او کمک می‌کرده، در واقع به نفع کسی دیگر عمل کرده و او را فریب داده است. در همین حین، حادثه‌ای غیرمنتظره باعث ایجاد مشکلی بر سر راه مراسم ازدواج می‌شود و خانواده را در شوک و نگرانی فرو می‌برد. با افزایش فشارها و تهدیدها، آنیل تصمیم می‌گیرد برای عدالت مبارزه کند و حقیقت را آشکار سازد.

این فیلم داستان ناپدید شدن رازآلود سه زن از اقشار گوناگون جامعه را به تصویر می‌کشد که بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانی، به شکلی اسرارآمیز ربوده می‌شوند. اولین قربانی، کالی، زنی است که پس از ربوده شدن، تمام تلاش خود را برای بقا به کار می‌گیرد. او سعی می‌کند دانی، زنی سرکش و نافرمان که او نیز در اسارت است، را متقاعد کند که برای زنده ماندن باید محتاطانه عمل کرده و از قوانین پیروی کند. در همین حال، فرد رباینده که تنها با عنوان «مرد» شناخته می‌شود، هدف بعدی خود، مارلی، را زیر نظر دارد. در سوی دیگر، کارآگاهان پلیس با چالشی بزرگ مواجه هستند؛ آن‌ها نمی‌توانند هیچ ارتباطی بین این زنان پیدا کنند و به نظر می‌رسد که آن‌ها بدون هیچ اثری ناپدید شده‌اند. با گذشت زمان، این سه زن در اسارت پیوندی ناخواسته اما قوی با یکدیگر برقرار می‌کنند که ممکن است کلید نجات آن‌ها باشد.

داستان در مزرعه‌ای دورافتاده جریان دارد که زمانی محل زندگی دانشمندی برجسته بوده است. پس از درگذشت این دانشمند، فرزندانش، کیسی و دن، که سال‌ها از یکدیگر دور بوده‌اند، به این مزرعه بازمی‌گردند تا تحقیقات ناتمام پدرشان را بررسی کنند. پدر آن‌ها، دکتر ایان برادک، به‌طور مرموزی ناپدید شده و سرنخ‌هایی از کارهای علمی او باقی مانده است. کیسی و دن با بررسی یادداشت‌ها و ویدئوهای به‌جامانده از پدرشان، به رازهایی پی می‌برند که نه تنها به ناپدید شدن او، بلکه به پدیده‌های فرازمینی و موجوداتی ناشناخته مرتبط است. در همین حال، گزارش‌هایی از مشاهده اشیاء پرنده ناشناس و اتفاقات عجیب در سراسر جهان منتشر می‌شود که بر نگرانی‌ها می‌افزاید. در حین کاوش در میان یادداشت‌ها و آزمایش‌های پدر، آن‌ها به کشفی غیرمنتظره دست می‌یابند؛ موجودی ناشناخته که در طول زمان مدفون بوده و اکنون بیدار شده است. این موجود اسرارآمیز، آن‌ها را درگیر ماجراهایی می‌کند که به گذشته پدرشان و رازهایی فراتر از درک آن‌ها مرتبط است. در این میان، زوجی به نام‌های کوین و جیمی نیز با رویدادی غیرقابل توضیح مواجه می‌شوند که زندگی آن‌ها را دگرگون می‌کند.

در شهری که به‌عنوان پایتخت سرقت‌های بانکی شناخته می‌شود، گروهی از سربازان سابق نیروی دریایی به رهبری ری مریمِن، نقشه‌ای جسورانه برای سرقت از بانک فدرال رزرو لس‌آنجلس طراحی می‌کنند. هدف آن‌ها دستیابی به میلیون‌ها دلار پول نقد است که روزانه برای نابودی به این مرکز منتقل می‌شود. در سوی دیگر، کارآگاه نیک «بزرگ» اوبراین از واحد جرایم عمده اداره کلانتر لس‌آنجلس، با تیمی متخصص، مأموریت دارد تا این گروه حرفه‌ای را متوقف کند. اوبراین، با شهرتی برای استفاده از روش‌های غیرمتعارف، به‌سرعت مریمِن را به‌عنوان مظنون اصلی شناسایی می‌کند و بازی موش و گربه‌ای میان این دو آغاز می‌شود. در این میان، دانی ویلسون، یک متصدی بار با گذشته‌ای مبهم، به‌عنوان راننده فرار به گروه مریمِن می‌پیوندد. با نزدیک شدن به روز سرقت، تنش‌ها افزایش می‌یابد. نقشه‌ای با جزئیات دقیق و برنامه‌ریزی بی‌نقص در مقابل تیمی از کارآگاهان سرسخت قرار می‌گیرد. هر دو طرف برای رسیدن به هدف خود مصمم هستند و هیچ‌کدام قصد عقب‌نشینی ندارند.

در بهار سال ۲۰۲۲، شهری به نام بوچا شاهد یکی از تاریک‌ترین لحظات تاریخ معاصر شد. قهرمان این داستان، کنستانتین گوداوسکاس، پناهنده‌ای از قزاقستان است که در اوکراین سکونت گزیده است. این فرد به‌طور تدریجی متوجه می‌شود که با تهدیداتی از سوی دنیای پیرامون خود روبرو است و باید با نیروهای پنهانی دست و پنجه نرم کند که هیچ‌چیز را همان‌طور که به نظر می‌رسد به حال خود نمی‌گذارند. انگیزه‌های او در این مسیر پیچیده و متغیر است، اما در هر قدم بیشتر به رازهای نهفته در دل این بحران پی می‌برد. با آغاز تهاجم روسیه و اشغال بوچا، کنستانتین با استفاده از گذرنامه قزاقستانی خود، توانست از ایست‌های بازرسی روسی عبور کند؛ امری که برای بسیاری از اوکراینی‌ها غیرممکن بود. او با شجاعتی فوق‌العاده، تصمیم می‌گیرد به دل خطر برود و کمک کند تا مردم بوچا و دیگر مناطق اطراف از وضعیت دشوار و خطرناک رهایی یابند.

داستان در شهری شلوغ در هند معاصر جریان دارد. قهرمان داستان، گدایی باهوش و زیرک است که با تظاهر به ناتوانی‌های مختلف، از همدردی مردم برای کسب درآمد سوءاستفاده می‌کند. او در خانه‌ای مخروبه با پسری به نام جک زندگی می‌کند و روزهایش را با فریب دادن عابران سپری می‌کند. روزی، او به مراسم ختم یک بازیگر ثروتمند دعوت می‌شود و در حین کاوش در عمارت بزرگ و مجلل او، به‌طور تصادفی در آنجا گرفتار می‌شود. پس از مرگ بازیگر، خانواده‌اش متوجه می‌شوند که بیشتر دارایی‌های او به فرزندی نامشروع رسیده است. وکیلی فاسد، که با یکی از اعضای خانواده همدست است و قصد تصاحب این اموال را دارد، گدای داستان را مجبور به کاری سخت می‌کند. در این میان، گدا با اعضای خانواده‌ای روبه‌رو می‌شود که هر یک انگیزه‌ها و رازهای پنهانی دارند. او باید در این عمارت پر از دسیسه و طمع، راهی برای فرار بیابد و با گذشته تاریک خود مواجه شود.

داستان در شهری ساحلی در نزدیکی استانبول به وقوع می‌پیوندد، جایی که گروهی از دوستان دانشجو تصمیم می‌گیرند تعطیلات خود را در آنجا سپری کنند. این گروه جوانان، با انگیزه‌ای برای تفریح و استراحت، وارد محیطی می‌شوند که به‌ظاهر آرام و دلنشین است. اما پس از مدتی، با رویدادهایی غیرقابل توضیح و نگران‌کننده مواجه می‌شوند که آرامش آن‌ها را برهم می‌زند. هر یک از اعضای گروه به‌نحوی با پدیده‌های فراطبیعی روبه‌رو می‌شوند که آن‌ها را دچار ترس و وحشت می‌کند. این تجربیات، آن‌ها را وادار می‌کند تا به دنبال پاسخ‌هایی برای این اتفاقات باشند و پرده از رازهایی بردارند که فراتر از درک آن‌هاست. با پیشرفت داستان، تنش افزایش یافته و گروه درمی‌یابد که نیروهایی ناشناخته و قدرتمند در پس این حوادث نهفته‌اند. آن‌ها باید با ترس‌های درونی خود مواجه شوند و راهی برای نجات از این وضعیت پیدا کنند، پیش از آنکه دیر شود.

در سال ۲۰۰۲، در ایستگاه راه‌آهن گودرا در گجرات، حادثه‌ای در قطار سابارماتی اکسپرس رخ می‌دهد که کشور را در شوک فرو می‌برد. در پی این رویداد، سامار کومار، روزنامه‌نگاری جوان و پرشور، تصمیم می‌گیرد به عمق ماجرا نفوذ کند و حقیقت پنهان را آشکار سازد. در مسیر جستجوی خود، سامار با آمریتا گیل، خبرنگاری با تجربه و مصمم، آشنا می‌شود. این دو با همکاری یکدیگر، به دنبال سرنخ‌هایی می‌گردند که آن‌ها را به شبکه‌ای پیچیده از توطئه‌ها و رازهای ناگفته هدایت می‌کند. با پیشرفت تحقیقات، سامار و آمریتا با موانع متعددی مواجه می‌شوند؛ از فشارهای سیاسی گرفته تا تهدیدهای جانی. آن‌ها درمی‌یابند که این حادثه تنها یک اتفاق ساده نبوده و نیروهای قدرتمندی در پشت پرده سعی در پنهان نگه‌داشتن حقیقت دارند. در این میان، مانیکا راجپوروحیت، شخصیتی مرموز و تأثیرگذار، وارد داستان می‌شود که انگیزه‌ها و نقش او در این ماجرا نامشخص است. حضور او پیچیدگی‌های بیشتری به تحقیقات سامار و آمریتا می‌افزاید و آن‌ها را وادار می‌کند تا با دقت بیشتری به دنبال حقیقت باشند.