پارسی فیلم

داستان فیلم با ماریون کرین، منشی املاکی در فینیکس، آریزونا، آغاز می‌شود که پس از سرقت مبلغ قابل‌توجهی پول، تصمیم به فرار می‌گیرد. او در مسیر خود به متلی دورافتاده به نام «متل بیتس» می‌رسد که توسط مردی جوان و مرموز به نام نورمن بیتس اداره می‌شود. نورمن بیتس، مردی با رفتار دوستانه اما عجیب، در خانه‌ای قدیمی و مشرف به متل زندگی می‌کند. او علاقه‌مند به تاکسیدرمی است و به نظر می‌رسد تحت سلطه مادرش قرار دارد که هرگز دیده نمی‌شود اما حضورش در خانه احساس می‌شود. ماریون پس از گفت‌وگویی با نورمن، تصمیم می‌گیرد شب را در متل بماند. در همین حال، خواهر ماریون، لیلا، و نامزدش، سم لومیس، نگران ناپدید شدن او می‌شوند و به دنبال یافتن او هستند. همچنین، کارآگاهی خصوصی به نام آربوگاست برای پیدا کردن ماریون و پول‌های گم‌شده وارد ماجرا می‌شود.

داستان با وقوع آتش‌سوزی مهیبی در یک کشتی در بندر لس‌آنجلس آغاز می‌شود که منجر به مرگ ۲۷ نفر می‌گردد. تنها دو نفر از این حادثه جان سالم به در می‌برند: یک ملوان مجروح و راجر «وربال» کینت، کلاهبرداری معلول با بازی کوین اسپیسی. وربال توسط مأموران فدرال مورد بازجویی قرار می‌گیرد و داستانی پیچیده از رویدادهای منتهی به فاجعه را روایت می‌کند. ماجرا از شش هفته قبل شروع می‌شود، زمانی که پنج جنایتکار حرفه‌ای: دین کیتون، مایکل مک‌مانس، فرد فنستر، تاد هاکنی و راجر کینت، در نیویورک به‌عنوان مظنون در یک پرونده سرقت دستگیر می‌شوند. این گروه در زندان نقشه‌ای برای سرقت از یک محموله جواهرات طراحی می‌کنند که با موفقیت اجرا می‌شود. پس از این عملیات، آن‌ها به لس‌آنجلس می‌روند تا محموله‌های قاچاق را به سرقت ببرند. در لس‌آنجلس، وکیل مرموزی به نام کوبایاشی به سراغ آن‌ها می‌آید و ادعا می‌کند که نماینده فردی افسانه‌ای و ناشناخته به نام کایزر شوزه است. شوزه، که در دنیای جنایتکاران به‌عنوان موجودی بی‌رحم و غیرقابل‌پیش‌بینی شناخته می‌شود، از آن‌ها می‌خواهد تا به کشتی‌ای در بندر سن پدرو حمله کنند و محموله مواد مخدر به ارزش ۹۱ میلیون دلار را نابود کنند. گروه با اکراه این مأموریت را می‌پذیرد، اما با پیشروی در عملیات، متوجه می‌شوند که اوضاع پیچیده‌تر از آن است که تصور می‌کردند.

داستان در محله گرینویچ ویلج نیویورک می‌گذرد و بر زندگی عکاسی حرفه‌ای به نام ال.بی. «جف» جفریز تمرکز دارد. جفریز به دلیل شکستن پایش در حادثه‌ای، مجبور به استراحت در آپارتمان خود شده و برای گذراندن زمان، از پنجره پشتی آپارتمانش به حیاط و آپارتمان‌های همسایگان نگاه می‌کند. در این مدت، جفریز با دوربین خود زندگی خصوصی ساکنان مختلف را مشاهده می‌کند؛ از زوجی خوشبخت گرفته تا زنی تنها و مردی مرموز به نام لارس توروالد. او با دقت به رفتارهای توروالد می‌نگرد و پس از مدتی، تغییرات غیرمعمولی در روال زندگی او مشاهده می‌کند که شک جفریز را برمی‌انگیزد. با افزایش تردیدهایش، جفریز مشاهدات خود را با نامزدش، لیزا فریمونت، در میان می‌گذارد. لیزا، زنی باهوش، ابتدا به داستان‌های جفریز با تردید نگاه می‌کند، اما به‌تدریج به او می‌پیوندد تا حقیقت را کشف کنند. همچنین، پرستار جفریز، استلا، با شخصیت شوخ‌طبع و واقع‌بین خود، در این ماجرا نقش حمایتی ایفا می‌کند. با پیشرفت داستان، تنش افزایش می‌یابد و جفریز و لیزا درگیر ماجرایی پیچیده و خطرناک می‌شوند که زندگی آن‌ها را تهدید می‌کند.

داستان در خلال جنگ ویتنام و در دل جنگل‌های اندونزی می‌گذرد، جایی که نیروهای نظامی به دنبال سرکوب شورشیان هستند و در این مسیر با مسائل روحی و روانی پیچیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند. شخصیت اصلی، کاپیتان ویلارد، مأموریتی را دریافت می‌کند که او را به اعماق جنگل‌های ویتنام می‌برد. مأموریتی که به ظاهر ساده به نظر می‌رسد، اما در واقع به آزمایشی عمیق از ذهن و روح او تبدیل می‌شود. ویلارد باید یکی از فرماندهان نظامی به نام سرهنگ کورس را پیدا کند، فردی که به دلیل رفتارهای غیرقانونی و وحشیانه‌اش از کنترل نیروهای ارتش خارج شده است. این جستجو از نظر فیزیکی چالش‌برانگیز است، و از نظر روانی و اخلاقی نیز آزمایشی بزرگ به حساب می‌آید.

ماجرا در برلین شرقی، در دوران جنگ سرد و سال‌های ابتدایی دهه 1980 رخ می‌دهد، جایی که حکومت کمونیستی آلمان شرقی، تحت نظارت شدید بر زندگی شهروندان خود، از هرگونه فعالیت مشکوک جلوگیری می‌کند. در این فضا، داستان حول زندگی یک مامور امنیتی نظامی به نام «درايمن» می‌چرخد که مأموریت می‌یابد تا زندگی یک نویسنده تئاتر معروف به نام «وولفگانگ» و معشوقه‌اش، که یک بازیگر تئاتر است، را تحت نظر قرار دهد. درايمن، که به عنوان یک مامور دولت وظیفه شنود و مراقبت از افراد را دارد، به طور پیوسته به زندگی این زوج نظارت می‌کند، اما هرچه بیشتر وارد دنیای آن‌ها می‌شود، احساسات و همدلی‌های پیچیده‌ای در او شکل می‌گیرد. درایمن که ابتدا به طور خودکار وظایف خود را بدون هیچگونه تردیدی انجام می‌دهد، به تدریج به چالش‌هایی برخورد می‌کند که او را مجبور به بازنگری در انتخاب‌هایش می‌سازد. در همین حال، نویسنده و معشوقه‌اش به دنیای موازی‌ای کشیده می‌شوند که به تدریج روابط آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

داستان در لبه‌ی مرز میان واقعیت و تخیل جریان دارد. در مرکز این روایت، لئونارد شلبی قرار دارد، مردی که به دلیل آسیب مغزی ناشی از یک حادثه، حافظه کوتاه‌مدتش به شدت آسیب دیده است. این اختلال به او اجازه نمی‌دهد که پس از مدت کوتاهی به یاد بیاورد که چه چیزی در حال وقوع است. لئونارد با استفاده از یادداشت‌برداری، عکس‌ها و تاتوهای بدنش تلاش می‌کند تا به دنبال قاتل همسرش بگردد، اما مسیر او پیچیده‌تر از آن است که به نظر می‌رسد. او باید با از دست دادن پیوسته اطلاعات در ذهنش کنار بیاید، و باید با مردانی مرموز و موقعیت‌های پرابهام روبرو شود که بیشتر از آنچه تصور می‌کند، زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

داستان در شهری بی‌نام و نشان و غرق در جرم و فساد رخ می‌دهد. کارآگاه کهنه‌کار، ویلیام سامرست، در آستانه بازنشستگی است و تنها یک هفته تا پایان خدمتش باقی مانده است. او با دیوید میلز، کارآگاهی جوان و پرشور که به‌تازگی به همراه همسرش، تریسی، به این شهر نقل مکان کرده، همکار می‌شود. در نخستین روز همکاری، سامرست و میلز با پرونده قتلی مواجه می‌شوند که در آن مردی چاق مجبور به خوردن بیش از حد شده تا جایی که جان خود را از دست داده است. در صحنه جرم، کلمه «شکم‌پرستی» بر دیوار نوشته شده است. روز بعد، قربانی دیگری پیدا می‌شود که مجبور شده تکه‌ای از گوشت بدن خود را ببرد؛ در این صحنه نیز کلمه «طمع» دیده می‌شود. سامرست به این نتیجه می‌رسد که قاتل، جنایات خود را بر اساس هفت گناه کبیره طراحی کرده است. با پیشرفت تحقیقات، سامرست و میلز به قربانیان دیگری می‌رسند که هر یک به یکی از گناهان کبیره مرتبط هستند. در این میان، تریسی، همسر میلز، با سامرست دیداری خصوصی دارد و نگرانی‌های خود را درباره زندگی در این شهر و آینده فرزند نازاده‌اش با او در میان می‌گذارد.

داستان حول محور یک شب مهم در زندگی نوجوانان می‌چرخد: شب مراسم فارغ‌التحصیلی و رقص سالانه مدرسه. اما چیزی در این شب متفاوت است. در حالی که نوجوانان خود را برای این شب پرهیجان آماده می‌کنند، حادثه‌ای مرموز و وحشتناک در میان جشن، شب را به یک کابوس تبدیل می‌کند. شخصیت اصلی داستان، دختری است که در آستانه آغاز مرحله جدیدی از زندگی‌اش قرار دارد. او در کنار دوستانش برای لذت بردن از شب به دنبال هیجان و سرگرمی است، اما به‌زودی متوجه می‌شود که موجودی شیطانی از گذشته‌ای تاریک و فراموش‌شده در حال بازگشت است. به‌نظر می‌رسد این موجود با گذشت زمان، به گونه‌ای اسرارآمیز در جایی که او و همکلاسی‌هایش می‌خواهند شب را سپری کنند، حضور پیدا کرده است. این موجود تهدیدی است برای شب جشن، و امنیت و آینده آن‌ها را نیز به خطر می‌اندازد. در مواجهه با این تهدید، شخصیت‌ها درگیر مجموعه‌ای از اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و ترسناک می‌شوند که هر کدام از آن‌ها با انگیزه‌ها و اسرار خود در جست‌وجوی حقیقت و بقا هستند.

در سال ۱۹۸۳، در اوج جنگ سرد، یک سفینه فضایی روسی پس از انجام ماموریتی مرموز در فضا، دچار سانحه شده و به زمین سقوط می‌کند. تنها بازمانده این حادثه، یعنی فضانورد، به طرز عجیبی دچار فراموشی شده و هیچ چیز از آنچه در فضا رخ داده به یاد نمی‌آورد. مقامات شوروی که از این حادثه نگرانند، او را به یک مرکز تحقیقاتی سری در قزاقستان می‌برند. آن‌ها روانپزشک جوان و بااستعدادی را استخدام می‌کنند تا وضعیت فضانورد را بررسی کرده و راز این حادثه را کشف کند. او پس از بررسی‌های اولیه، متوجه می‌شود که فضانورد تنها نیست و موجودی بیگانه و خطرناک درون او زندگی می‌کند. این موجود که به نظر می‌رسد از نوعی انرژی خاص تغذیه می‌کند، شب‌ها از بدن فضانورد خارج شده و باعث مرگ افراد می‌شود. روانپزشک تلاش می‌کند تا با فضانورد ارتباط برقرار کند و به او کمک کند تا با این موجود بیگانه مقابله کند. اما هرچه بیشتر در این پرونده عجیب پیش می‌رود، بیشتر متوجه می‌شود که این موجود نه فقط یک تهدید برای فضانورد، بلکه برای کل بشریت است. در این میان، روانپزشک با حقایق تلخی درباره گذشته فضانورد و ماموریت فضایی او روبرو می‌شود.

در سال ۱۹۷۷، خانواده‌ای به نام هاجسون در شمال لندن زندگی آرام و ساده‌ای را در خانه‌ای معمولی می‌گذرانند. این خانواده متشکل از مادری تنها و چهار فرزندش است که تلاش می‌کنند با وجود دشواری‌های زندگی، یکدیگر را حمایت کنند. اما این آرامش با وقوع رویدادهای غیرمنتظره به هم می‌ریزد. ابتدا صداهای ناشناخته و عجیب‌وغریب در خانه شنیده می‌شود؛ صداهایی که هیچ توضیح منطقی برای آن‌ها وجود ندارد. سپس اشیاء به شکل غیرقابل توضیحی جابجا می‌شوند و اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد که باعث نگرانی و وحشت اعضای خانواده می‌شود. یکی از دختران خانواده رفتارهای غیرعادی از خود نشان می‌دهد. او گاهی ادعا می‌کند که صداهایی را می‌شنود یا چیزهایی می‌بیند که دیگران قادر به دیدن آن‌ها نیستند. این رفتارها باعث می‌شود تا اطرافیان او باور کنند که اتفاقات فراتر از درک معمولی در حال رخ دادن است. شایعات مربوط به این حوادث به گوش محققان مسائل ماوراءالطبیعه، اد و لورین وارن، می‌رسد. این زوج که در زمینه بررسی پدیده‌های فراطبیعی شهرت دارند، تصمیم می‌گیرند به لندن سفر کنند تا از نزدیک به خانواده هاجسون کمک کنند و ماهیت این رویدادها را کشف کنند. با ورود اد و لورین وارن به خانه، شرایط پیچیده‌تر می‌شود. آن‌ها برای شناسایی منبع اتفاقات مرموز تلاش می‌کنند اما با چالش‌های خطرناکی مواجه می‌شوند. نیرویی شوم در خانه حضور دارد و خانواده هاجسون امیدوارند با کمک وارن‌ها آرامش پیدا کنند.